قوله، تعالی: «وما قدروا الله حق قدْره (۹۱/الأنعام).»
و قال النبی، علیه السلام: «لو عرفتم الله حق معرفته لمشیْتم علی الْبحور لزالتْ بدعائکم الجبال.»
پس معرفت خداوند تعالی بر دو گونه است: یکی علمی و دیگری حالی و معرفت علمی قاعدۀ همه خیرات دنیا و آخرت است و مهترین چیزها مر بنده را اندر همه اوقات و احوال، شناخت خدای است، جل جلاله؛ قوله، تعالی: «وما خلقت الجن و الإنس الا لیعبدون (۵۶/الذاریات)،ای لیعرفون.نیافریدیم پریان و آدمیان را مگر از برای آن که تا مرا بشناسند.» پس بیشتری از خلق از این معرض اند، سوای آن که خداوندشان برگزید و از ظلمات دنیا باز رهانید ودلشان را به خود زنده گردانید؛ لقوله، تعالی: «...وجعلنا له نورا یمشی به فی الناس یعنی عمر کمن مثله فی الظمات، یعنی اباجهل (۱۲۲/الأنعام).»
پس معرفت حیات دل بود به حق و اعراض سر از جز حق و قیمت هر کس به معرفت بود و هر که را معرفت نبود وی بی قیمت بود. پس مردمان از علما و فقها و غیر آن صحت علم را به خداوند معرفت خواندند و مشایخ این طایفه صحت حال را به خداوند معرفت خواندند. و از آن بود که معرفت را فاضل تر از علم خواندند؛ که صحت حال جز به صحت علم نباشد و صحت علم سحت حال نباشد؛ یعنی عارف نباشد که به حق عالم نباشد، اما عالم بود که عارف نبود و آنان که بدین علم جاهل بودند از هر دو طایفه، اندر این مناظرۀ بی فایده کردند و آن گروه بر این گروه انکار کردند و این گروه بر آن. و اکنون من سر این را کشف کنم تا هر دو گروه را فایده ظاهر گردد، ان شاء الله.